عاشقانه های یک عاشق...

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.....

هر کس نغمه خود خواند و از صحنه رود....

صحنه پیوست به جاست،.....

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.........

صفای اشک وآهم داده این عشق....

دل دور از گناهم داده این عشق

دو چشمونت یه شب آتش به جان زد

خیال کردم که پناهم داده این عشق......

برای همه "خوب"باش

آنکه فهمید

همیشه در کنارت و به یادت خواهد بود...

و آنکه نفهمید

روزی دلش برای تمام خوبیهایت

تنگ می شود

وقتی از همه دنیا ناراحتم،

فقط با فکر کردن به تو میتونم آروم میشم.

اما وقتی تو ناراحتم میکنی......

همه دنیا هم نمیتونه آرومم کنه....

چقدر وقت دارم برای تو و چقدر وقت نداری تو برای من....

و چقدر دلم میگیرد از این تنگی وقت که حتی وقت نمیکنی..

دلتنگ شوی برای من.......،،♡♡♡♡♡

به چه میخندی تو؟؟؟؟؟؟؟

به شکست دل من !!!!!!!!!!

یا به پیروزی خویش؟؟؟؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد!!!!!!

یا به افسونگری چشمانت کهمرا سوخت و خاکستر کرد؟؟؟؟

به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟؟؟؟

خنده دار است بخند...........♡♡♡♡♡♡♡

تلخ است که لبریز حقایق شده است.....

زرد است که با درد موافق شده است.......

عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی.....

پاییز بهاری ایست که عاشق شده است...